امشب حوس گریه کردم....خیلی احساس تنهای میکنم......امیرعباسم همش میگه کار دارم.....کم باهم میحرفیم.......امشب میخواستم رابطه ی منو خودشو تموم کنم....اما نتونستم.....دلم خیلی گرفته ولی خودش پیش دوستاشه حتما خوشه.....نمیدونم ؟!!!!!..بهم زنگید و بهم گفت ببخشید عشقم قسم صد نفر خورد که منو دوس دار من براش مهم ولی اخه اگه من براش مهمم پ چرا وقتی دلم میگیره پیشم نیست ؟چرا هروقت بهش میزنگم کار دار....دیه نمیدونم چیکار کنم؟......همش اشک تو چشامه از شب تا صب همش گریه دیه بز گریه نمیدونم چیکار کنم......دیه نا تایپ کردنم ندارم ...الانشم دارم تایپ میکنم همش داره گریه میکنم.......
.
.
.
خدا خودش میدونه من چقد دوسش دارم ولی چرا باهام اینکار میکنه